رهبرى و زعامت سياسى در اسلام
رهبرى و زعامت سياسى در اسلام
مردم, آزاد آفريده شده اند و در زندگى حق انتخاب دارند و هريك طبق خواستهء خود مى توانند از مظاهر طبيعت بهره مند گردند. اين آزادى و حق انتخاب در زندگى اجتماعى ـ كه لازمهء حيات تعاونى است - احيانا موجب برخورد مى شود, كه قـانون, مرز تصرفات هريك از آحاد مردم و جامعه را مشخص مى سازد.
ضامن اجراى صحيح قانون, كه همان ضمانت اجراى عدل اجتماعى است, كس ياكسانى اند كه مسئووليت زعامت سياسى را بر عهده دارند. شرط اساسى اجراى اين تعهد سه چيز است:
توان, عدالت و آگاهى لازم . با اين سه شرط, يك زعيم سياسى مى تواند, حسن تدبير به خرج داده, زندگى سالم و آرامش بخشى را براى آحاد ملت فراهم سازد.
ابوحامد غزالى (وفات: 505ه.ق) دربارهء سياست چنين مى گويد:
سياست است كه وسايل حيات انسان را درجامعه فراهم مى سازد,ودردسترس او قرار مى دهد, زيرا تنها در نوع زندگى گروهى است كه آدميان مى توانند به يكديگر كمك و يارى رسانند, و بدين وسيله وسايل معيشت شان را سامان دهند و بهبود بخشند. علمى كه زيست مسالمت آميز و سودآور را ـ چه از نظر مادى و چه معنوى ـ مىآموزد, سياست است.1
بدين گونه مى توان سياست را چنين تعريف نمود:
سياست عبارت است از حسن تدبير, كه از شناخت كامل به اوضاع و احوال زمانه و آگاهى لازم از چگونگى برقرارى روابط مسالمتآميز, در ميان افراد, و گروه ها, و ملت ها, حاصل مى گردد, و در پيشرفت جامعه و تحقق اهداف ملى, در تمامى ابعاد زندگى, مادى و معنوى, نقش اساسى را ايفا مى كند.))
ازاين رو,اسلام سياستى رادنبال مى كند كه صرفا درايجاد همزيستى مسالمتآميز وسعادت بخش به كار گرفته شود.و سياست مدار به كسى گفته مى شود كه داراى شناخت كامل از اوضاع و احوال جهانى بوده, و از روند سياست هاى گوناگون, كه در جوامع مختلف به كار گرفته شده, آگاهى لازم را دارا باشد,و به خوبى بداند ومى تواند بهترين شيوه ها را به كار گيرد,به گونه اى كه با اوضاع و احوال ملى او سازگار باشد و مايهء سعادت و سربلندى ملت خويش باشد, و هيچ گونه وابستگى خفت بار و زيان بخش به وجود نياورد.
آميختگى دين و سياست
اسلام از همان روز اول, تشكيل دولت داد و امت واحدى را به وجود آورد كه هريك از اين دو عمل, نمود بارزى از توان سياسى اسلام است. پيغمبر اسلام(ص)از جايگاه نبوت, مقام زعامت سياسى امت را بر عهده داشت, و ولايت او بر امت از مقام نبوت او برخاسته بود: ((النبى اولى بالمومنين من انفسهم))2 عنوان نبوت او را شايسته مقام ولايت نموده بود, زيرا تعليق حكم بر وصف عنوانى, مشعر بر عليت است. با مطرح كردن عنوان ((نبوت)) مسئله ((ولايت)) او را بر امت مطرح نموده است. به خوبى پيدا است كه ولايت او از نبوت نشات گرفته است. ولايت در اين آيه, به معناى زعامت سياسى است كه در رابطه با شئون عامه و اداره امور امت در جهت تامين مصالح عامه است كه مقدم بر مصلحت هاى شخصى است. در نظام حكومتى اسلام, اصالت فرد و اصالت جامعه, هردو مطرح است, ليكن در صورت تزاحم, مصلحت جمع بر مصلحت فرد مقدم است. و اين آيه به اين حقيقت اشارت دارد. و نيز در آيهء ديگر: ((وما كان لمومن ولا مومنه اذا قضى الله ورسوله امرا ان يكون لهم الخيره من امرهم ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبينا))3 آحاد مردم, در مقابل تصميمات كلى, در رابطه با شئون عامه (ادارى و سياسى) بايد تسليم باشند: ((انما كان قول المومنين اذا دعوا الى الله ورسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا واطعنا))4
زعامت دينى و سياسى على(ع)
زعامت پيشوايان معصوم(ع)
زعامت ولى فقيه
ولايت مطلقه
از اين رو ولايت مطلقه, ولايت تصرف در تمامى ابعاد مرتبط به ادارهء امت, مى باشد. و درمقابل ولايت هاى خاصه از قبيل ولايت پدر در امر تزويج دختر, ولايت پدر و جد در امور مالى فرزندان صغير و ولايت حاكم شرع بر اموال ((قصر)) و ((غيب)) مى باشد.
فقاهت و ولايت
مولااميرمومنان(ع) در اين باره مى فرمايد: ((ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه واعلمهم بامر الله فيه))5 حضرت در اين بيان, دو شرط اساسى را براى شايستگى مقام زعامت سياسى در اسلام يادآور مى شود: اولا: قدرت و توان سياسى ادارى داشته باشد.
ثانيا: در امر زعامت, آگاه ترين افراد امت بوده باشد, كه همان معناى فقاهت است, كه بيش تر فقاهت در شئون زعامت و سياست ملحوظ است. پس در زعامت سياسى فقاهت, دومين شرط اساسى, پس از قدرت سياسى است. و اين, صرفا شايستگى فقيهان را براى مقام ولايت و زعامت سياسى, پس از واجديت ساير شرايط مى رساند, نه فعليت آن را, زيرا در فرض دوم, تعدد ولايات برحسب تعدد فقهاى جامع الشرايط, و موجب تزاحم ولايت ها مى گردد. و اين حتما با قانون نظم, مغايرت دارد, و مايهء تشتت آرا, و از هم پاشيدگى وحدت امت خواهد بود. لذا تلازمى ميان فقاهت و ولايت بالفعل وجود ندارد, و هر فقيهى به دليل آن كه فقيه است, فعلا داراى مقام ولايت نيست بلكه صرفا شايستگى آن را دارد. انتخاب در اين جا ميانه اى است بين انتصاب و انتخاب مطلق. انتصاب صرف, تعيين بالتنصيص يا معرفى شخصى است كه از بالا تعيين مى گردد و در تعيين او مردم نقشى ندارند جز بيعت كردن به معناى انجام وظيفه. و انتخاب مطلق: آزادى مطلق است در انتخاب زعيم, هركه را مردم خواسته و او را شايسته ديدند بدونآن كه شرايطى از جانب شرع دربارهء آن ارائه شده باشد. و اين در صورتى است كه دين در امور سياسى جامعه دخالتى نداشته باشد, كه با روح شريعت اسلامى منافات دارد.
ولى انتخاب در اين جا مقيد است, و بايستى در چهارچوب معين شده از جانب شرع, زعيم شايسته را شناسايى كرده انتخاب كنند. و در حقيقت, انتخاب در اين جا به معناى يافتن و سپس پذيرفتن است كه ميانه اى است بين انتصاب و انتخاب بلكه جامع ميان هردو است: انتصاب است ولى بالتوصيف, و نيز انتخاب است ولى در سايهء رهنمود شرع.
از اين رو انتخاب در حكومت اسلامى به معناى اعطاى ولايت از جانب مردم, كه درواقع اعطاى وكالت از جانب مردم باشد نيست, زيرا اگر چنين بود ـ چنان چه برخى گمان كرده اند ـ مردم مى توانستند هرگاه بخواهند و بدون دليل معقول, آن چه را كه داده اند پس بگيرند, زيرا وكالت شرعا از عقود جايزه است6 و موكل مى تواند هرگاه بخواهد, بدون دليل, وكيل خود را عزل كند. در صورتى كه انتخاب, در حكومت اسلامى, صرفا شناسايى و يافتن است, كه پس از شناسايى و پذيرفتن (بيعت نمودن) مورد امضاى شارع قرارگرفته, حق پس گرفتن ندارند, زيرا فرد انتخاب شده فرمان ولايت را پس از شناسايى و پذيرش مردم, از جانب شارع دريافت مى دارد.7 مگر آن كه ولى امر مسلمين, فاقد برخى از شرايط لازمه گردد كه در اين صورت خودبه خود منعزل خواهدگرديد, و تشخيص آن با خبرگان مردم است.
نقش بيعت
پشتوانهء مقام ولايت
نقش شورا
در جاى ديگر در همين خصوص پيغمبراكرم(ص) مورد خطاب قرار گرفته است كه: ((وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله))10. پيغمبر اكرم(ص) داراى سه شخصيت بود: 1ـ محمدبن عبدالله... مادرش آمنه...و شوهر خديجهءكبرى... يكى از افراد محترم مردم مكه...
2ـ رسول الله و حامل نبوت, و پيام رسان از جانب خدا به سوى خلق... 3ـ زعيم امت و ولى امر مسلمين... آيا مخاطب در اين آيه كدام يك از سه شخصيت او است؟ آيا مامور شده است كه در امور شخصى خود مشورت كند؟ اين آيه در اين باره نيست! آيا در شئون نبوت و رسالت بايد مشورت كند؟ نبوت و شريعت مشورت بردار نيست! صرفا شخصيت سوم او, و در امر زعامت بايد مشورت كند.
لذا اين آيه عام است, و تمامى زعماى مسلمين بايد در شئون زعامت و رهبرى سياسى مردم به مشورت بنشينند. ضمير هم به امت بازمى گردد... البته مقصود كارشناسان مربوط در هر بعدى از ابعاد كشوردارى, و احيانا راى عام را طرف مشورت قرار مى دهد.
مقصود از ((امر)) شوون عامه در رابطه با زعامت امت است. ذيل آيه ((فاذا عزمت فتوكل على الله)) اشاره به اين حقيقت است كه در اجراى راى اكثريت ـ كه لازمهء شور است ـ اگر دچار نگرانى شدى, و احتمال صواب را در راى اقليت گمان بردى, نگران نباش, زيرا: ((ان يدالله على الجماعه))11 و بر خداوند توكل نما, راه صواب همان است كه با مشورت طبق روش عقلا رفتارنمايى, آسوده خاطر باش كه: ((ومن يتوكل على الله فهو حسبه12)).
طريقهء مشورت
نظارت همگانى
مفاد اين حديث مبارك آن است كه روزانه به طور مداوم, هر فرد مسلمان, در انديشهء كار مسلمانان و ناظر جريانات باشد. و نيز در همين خصوص فرموده اند: ((ثلاث لايغل عليها قلا امرء مسلم: اخلاص العمل لله, والنصيحة لائمة المسلمين, واللزوم لجماعتهم)) 15.
سه چيز است كه وجدان پاك يك مسلمان از آن فروگذار نمى كند:
1ـ اعمال خويش را خالصانه و براى خشنودى خدا انجام مى دهد
2ـ از هرگونه اندرز و نصيحتى كه ضرورت ديد, نسبت به مسئولان امر دريغ نمى دارد
3ـ همواره پيوستگى خود را با انبوه مسلمانان نگاه مى دارد.
مولا اميرمومنان(ع) مى فرمايد: ((اذا عملت الخاصة بالمنكر جهارا, فلم تغير عليه العامة ذلك, استوجب الفريقان العقوبة من الله))16 هرگاه خواص به كارهاى ناشايست دست يازيدند و گروه مردم بر آنان نشوريدند, هردو دسته مستوجب عقوبت الهى خواهندبود)). اين اجمالى بود از مسائل مربوط به ((ولايت مطلقهء فقيه)) كه شرح تفصيلى و بيان مواضع شبهه و توضيحات لازم, به طور متسلسل از ديدگاه خوانندگان محترم خواهد گذشت. ان شاء الله
پي نوشت :
1. احياءالعلوم, ج 1, ص20.
2. احزاب(33) آيه6.
3. همان, آيه36.
4. نور(24) آيه51.
5. نهج البلاغه, نامه شماره171.
6. توجيه آن به گونه اى كه آن را لازم جلوه دهد, خواهيم گفت: برخلاف موازين عرف و لغت و مبانى فقه است. و اصولا بيعت از عهود واجب الوفااست, و نكث بيعت از گناهان كبيره است. و نيازى به اين گونه توجيهات غيرمقبول ندارد.
7. در مقبوله عمربن حنظله آمده:(فليرضوا به حكما, فانى قدجعلته عليكم حاكما) (وسائل,ج27, ص136) كه پس از يافتن فردواجدشرايط, بايد او را بپذيرند, زيرا چنين فرد لايق و شناسايى شده, فرمان ولايت رااز جانب معصوم دريافت داشته است.
8. يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الاخره (ابراهيم( 14), آيه27).ياايها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم ويثبت اقدامكم ( محمد( 47) آيه7). ((ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ان لاتخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التى كنتم توعدون.
نحن اولياوكم فى الحياه الدنيا وفى الاخره)) (فصلت(41) آيه30ـ31).
9. شورى(42) آيه38.
10. آل عمران(3) آيه159.
11. نهج البلاغة, خطبه شماره127.
12. طلاق(65) آيه3.
13. زمر(39) آيه18.
14. كافى, ج2, ص163.
15.بحارالانوار, ج75, ص66, رقم5.
16. وسائل الشيعة, باب4 (امربه معروف).
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}